کاش در پشت در سوخته مسمار نبود
خانه در سیطره ی افعی و کفتار نبود
مثل شمشیر پدر بودی و در بند غلاف
آه افسوس دمی فرصت پیکار نبود
مرد و مردانه به پای پدرت جان دادی
کارت ای مرد کم از میثم تمّار نبود
شک ندارم که به جز مادرت آن لحظه ی شوم
هیچکس مثل تو در شهر ، علی وار نبود
هیچکس مثل تو از مردم نامردم شهر
اینهمه دلزده و خسته و بیزار نبود
آنقدر خسته که بی آمدنی پر بزنی
آنقدر خسته که یک فرصت دیدار نبود
درد این شهر فقط بغض علی بود و علی
عادت کهنه ی این خطه جز انکار نبود
مادرت گفت: منم! دختر پیغمبرتان
گوش وامانده ی این خطه بدهکار نبود
پشت در خواست که خیبرشکنش حفظ شود
عشق میسوخت ولی باز کسی یار نبود
ثلث سادات جهان کم شد و پروانه شدی
کاش در پشت در سوخته مسمار نبود
کربلا جلوه ی هفتاد و سه تن بود اگر
هیزم و میخ در و آتش و دیوار نبود...
=========
@majmaozakerine