می‌خروشد از داغش، دیده‌های توفانی ریزد از گلو بیرون، ناله‌های زندانی قاسم سلیمانی، پر کشید و رفت اما می‌جهد برون از دل، خشم‌های ایمانی خون او هزاران گل، روی شاخه بنشانده شد مکرّر ای یاران، قاسم سلیمانی دست حق برون آید، با نشانی از قدرت می‌رود که بر چیند، لانه‌های شیطانی پایگاه آمریکا، پایگاه اسرائیل محو می‌شود هر دو، در طلوع بحرانی آسمان بود شاهد، می‌رسند موشک‌ها بر زمین نمی‌ماند، این خبیث سُفیانی غُرّش مسلمانان، چون به جوش می‌آید از عدو نمی‌ماند، جز مسیرِ ویرانی می‌چشد عدو یاران، در خروش ناهنگام ضربت عراقی ها، ضرب شصت ایرانی شاعر/ محمود تاری @majmaozakerine