بگو حسین کجایی ؟ بگو چه کار کنم ؟ برای اینکه نیایی ؛ بگو چکار کنم ؟ . به هر دری زدم اما نشد پیام دهم به دستِ بسته از اینجا به تو سلام دهم . اگر که نامه نوشتم بیا حلالم کن نشد پیام رسانم ؛ نیا حلالم کن . قسم به حوله ی احرام تو امیرِ حرم تمام شهر به یکباره ریختند سرم . دعا کنم که نگاه از دیارشان بٍبُری خدا نیاورد آن لحظه را زمین بخوری . به دور بازوی من ریسمان که پیچیدند شبیه شهر مدینه بلند خندیدند . بگو به خواهر خود کوفه با مدینه یکی ست اگر اسیر شوی چادر تو هم خاکی ست . بگو که نیزه ی کوفی شبیه مسمار است مسیر قافله آخر به سوی بازار است . ز چشم بی ادب کوفیان خبر داری ؟ خدا کند که تو چادر اضافه برداری . مسیر قافله را از عراق برگردان خدا کند نشوی بین کوفه سرگردان . سرم شکسته فدای سرت فقط برگرد قسم به بی کسی مادرت فقط برگرد . خدا کند که صدایم به کاروان برسد وگرنه زیور زن ها به ساربان برسد