تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان شدی با خون‌دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان شنیدم در غل و زنجیر با توهین پی‌درپی تو را انداخت زندان‌بان از این زندان به آن زندان مناجاتت دوچندان شد! پس از هر سجده‌ات رفتی صدای جذبه‌ی قرآن؛ از این زندان به آن زندان به جای آه و نفرین، ذکر می‌گفتی و جاری شد دعای بارش باران؛ از این زندان به آن زندان عبایت را کشیدند و امان از هتک‌حرمت‌ها شدی حیران و سرگردان؛ از این زندان به آن زندان سر افطار، خوردی تازیانه‌های محکم را به جای آب و قدری نان؛ از این زندان به آن زندان به دست سِندی بن شاهِک ملعون، زمین خوردی بمیرم! با تنی لرزان؛ از این زندان به آن زندان سکوت و کظم‌غیظت، زهر دشمن را دوچندان کرد چه مظلومانه دادی جان؛ از این زندان به آن زندان به یاد جدّ لب‌تشنه، گلویت سوخت و خواندی فداک ایها‌العطشان؛ از این زندان به آن زند ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️