✅غریبانه دیگری برای امام ششم 🔻علی‌اكبر لطيفيان مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هرچه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به «لن» ی بساط حوزه کرم می‌کند، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا می‌کند، چه ذوالمننی به دست شیخ‌الائمه غدیر جان بگرفت بله؛ غدیر جوان شد ز بادهء کهنی ببین حدیث حدیث وببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی به جعفر بن محمد بگو بسوز وبساز مباش فکر حرم گر نوادهء حسنی سیاه‌تر ز همه روزگار پروانه‌ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا می‌کند سر زانوست اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی ببین چه برسرزن یا که مرد میآید طناب را بکشی، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که ازخجلتش بسر بکشد پناه برد به یک آستین پیرهنی چه سخت میگذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بددهنی اگرچه سوخته در جای شکر آن باقی‌ست که میخ در نگرفته به گوشه بدنی اگرچه از نفس افتاده باز هم راضی‌ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرف‌ها نشنید و چه چیزها که ندید شکسته‌دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمی‌رود عریان برای تو کفن آورده‌اند، عجب کفنی علیه‌السلام