بسم الله الرحمن الرحیم هفت حسین تنورخولی... تو در تنور افتاده ای تنها حسینم گردد به دورت مادرت زهراحسینم درپای عقدخودنوشتم باتوهستم داری به همره زینب کبراحسینم باورنمیکردم سرت درطشت بینم یادرتنور خانه ی اعداحسینم هرقدرهم خاکستری روی توباشد من میشناسم روی ماهت راحسینم میشویم ای خونین دهن باچادرخود خون لبان وریشهایت راحسینم ازپشت سر ذبحت نموده شمرملعون افتاده ای بی سر دراین صحراحسینم شیب الخضیبت کرده این قوم جفاکار ازخون حناشدآن رخ زیباحسینم خنده به حرفت میزد وآبت نداده این نامسلمانان دراین صحراحسینم گویا زن خولی برایت گریه میکرد چیزی به اوهم کرده ای اعطاحسینم 📝.شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی). .