دوم آه ، ای حضرت معشوق بیا،درکوفه تنت افتاده، سرت رفته کجا ،درکوفه وای من خاک نشد ازچه تنت ،حضرت عشق خاک آلود تنت گشته رها ،درکوفه کربلا دور تو شمشیر و سنان بودحسین وای گودال تو شد کوه منا درکوفه به سخاوت پدرت بود که شدشهره به شهر از لباست نگذشتند چرا درکوفه چادر سوخته ای بودهمه هستی من تاکشم بر تن تو جای عبا درکوفه نه تورا جمعه که ، نه ،روز دوشنبه کشتند قاتل مادرمان کشت تو را درکوفه نیزه بنشست به هرجای تنت درگودال جایی ازبوسه نداری به خدا درکوفه پاره پاره شدی و بعد از آن ذبح شدی قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا درکوفه غم انگشتریت را نخورم،بین گذر وای انگشت تو افتاده کجا درکوفه یاد داری که فقط با تو سفر می رفتم شمر گردیده جلوداربیا درکوفه کعب نی خورده ام ازدست حرامی همه شب شده ام کوه غم وآه و بلا درکوفه آیه ای از سرنی،بهرتسلا توبخوان نشود خواهرت انگشت‌نما درکوفه .آرمین غلامی_مجنون