میری نمیگی همسرت دق کرده حالا حیدرت
از داغ تو فاطمه
تازه جوان من بمان ای قدکمان من بمان
ای اف بر این فاصله
تنها میذاری حیدر و میری کجا
تازه جوانم خانومم پیری چرا
میشه اگه جان علی ترکم نکن
زوده عزیزم از برم میری کجا
مظلومه زهرا
......................................
عجل وفاتی رو لبت ماتم گرفته زینبت
شد موسم غسل تو
بازوت کبوده چه کنم دنده ت شکسته چه کنم
شد موسم غسل تو
تا که خبر داد بم حسن رفتی همین
میدونی چندباری توراه خوردم زمین
دورت بگردم هی برام سو سو زدی
واسم به انصار و مهاجر رو زدی
با بچه هات تنها شدم همخونه ی غمها شدم
فکر حسین تو سرم
میره سرش به نیزه ها دور از وطن تو کربلا
فکرم همش دخترم
زیر سم اسبا تنش پاماله و
باور ندارم که ته گوداله و
دورش پر از گرگ و خودش تنها میشه
بچم اسیر گرگای صحرا میشه
سبک واحد سنگین
شعر از(محمد علی رضایی)
#کانال_سبک_شعر