بسم الله الرحمن الرحیم باده ی ناب علی ا زعنب و از رطب است این شرابی است که سرمستی ما روی لب است ناب ناب است شرابی که علی ساقی اوست جام نابی است که بر باده نباشد عجب است مست این باده ی نابم که علی داده به من می رخساره علی تابه ابد روی لب است شِکَّرازگفتن ذکره توعلی شیرین است بخدامست علی ،هم عجم وهم عرب است خَم ابروی تورا دیدم ودیوانه شدم شب دلداده گی تو، طرب اندر طرب است هر که مقتول نگاه تونشد آدم نیست عاشق سرخ زبان ست که سید نسب است ذوالفقار تو دو دم داردو عیسی یک دم پس اولواالعزم زشمشیر تو یک دم عقب است به نجف اشک بریزم من از این تر حالی مست جامت شده ام،مستم از این سرحالی سره ایوان طلای تو نشستن چه خوش است نظری کن توبراین کفتر چاهی حیدر داده ای وعده ی وصلت،سره شب تابه سحر شده ام وقت سحرسوی توراهی حیدر قاضی آن نیست که سر را بزند بهر گناه سر بپوشد ز گدا روی گناهی حیدر آهِ من رفت نجف تا به هوایت بپرد گردبادی شود از شوق تو آهی حیدر کیستی حیدری و سجده کنی ز اعجازت بال جبریل به هرشب شده زیراندازت دفتر عشق توراتابه سحر میخواندم پس نگوئید که این شعر چرا مست شده در غدیر از توعلی گفته ام ومیگویم کاکُل من به هوای توشها مست شده بر سر دست نبی دست علی بالارفت درطواف توعلی سعی و منامست شده منه (مجنون)به هوای تو تلاقی دار م هوس چای حجازی و عراقی دارم _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)