اشعار میلادپیامبراعظم (ع)
یامحمدبی رخت دیده دل آرام نداشت
دل من تاب فراق ازهمه ايام نداشت
گفت از ذکر تو هرعضوحکايت دارد
تن ماموي غلط در همه اندام نداشت
برسر دانه ی خالت نظرم چون افتاد
ره بيرون شدنی این دلم از دام نداشت
چکنم شب مگر آنروز نخواهد آید
بامدادت نگرم چون طمع شام نداشت
یامحمد من ازآن روز که رويت ديدم
چشم من طاقت ديداربه اقوام نداشت
آمدی گفت خداوند نبی راعشق است
جزشما پیمبر ی میان اسلام نداشت
گرهمه شهر به جنگم به درآيند و خلاف
دل دراین خلوت خاصش خبر از عام نداشت
کی به زرق آمده ام تا به ملامت بروم
ازچه رو فاطمه اش عزت و اکرام نداشت
بارها گفت نبی فاطمه پاره ی تن است
خبر از دشمن و انديشه ز دشنام نداشت؟
یامحمدلطف توگرشامل حالم شود
گویم این بس تا ابد لطف تو یک دام نداشت
هرچه ام (مجنون)که هستم برتو ای ختمی ماب
گو رود رقیب ثانی که دلارام نداشت
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)