_روضه زیرتیغ ونیزه شاهی از نوا افتاده است رهبرعالم سرش ازتن جدا افتاده است زیرخنجرهابه یاد مادرش فریاد زد شاه عالم زیرتیغ ونیزه ها افتاده است تیغ ونیزه جای خود اما امان از حرف بد! پیکره شه .گیر مردی بی حیا افتاده است در زمین کربلا ،شاهی بخون غلطیده است با دلی پرغصه شاه کربلا افتاده است دست بر زانو گرفته زینب غمدیده حال یاد غارت کردن آن خیمه ها افتاده است درمسیرشام وکوفه . هر دو دستش بسته شد یاده سنگ کو فه و شام بلا افتاده است زینب کبراچنین گفتا به اهل شامیان این چهل منزل سر از پیکر جدا افتاده است درمسیر این اسارت دیده ام من بارها از سر نی راس شاهی زیر پا افتاده است سربه روی نیزه برگرداندساقی حرم گفت چشمانی به ناموس خدا افتاده است _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) .. -لینک جدید اشعارمجنون کرمانشاهی