ورود کاروان به مدینه ـاشعارکردی بهمراه متن روضه ای مدینه کاروانی هاتیه کاروان سالار، گرده ناتیه ای مدینه ، هاتیه زینب ، وه ری کرده له شام وکوفه، غصه طی ای مدینه ، هاتیه یه کاروان بی حسین وبی ابالفضله جوان ای مدینه ، بی زینب بی برا بی یسه راسه ،عزیزیله جیا کربلا، دیمه تنیله سرجیا کوفییل کردن م ، له یارم جدا کربلا داخ حسین ، نا، له دلم له دسم چیه تمام حاصلم ای مدینه ، هاتیه زین العباد دریده ن له کربلا، صدآه وداد ای مدینه ، له سفر، زینب رسی نیره دن ، له گرده خوی فریا رسی ای مدینه، بی برا بیمه برا کشتیه بینه، شیش برای ، خوبم خدا کربلا ، داخ عزیزم دیمه م له اسارت ، سمت کوفه چیمه م ای مدینه سوزه تر، تو ساز که               در، وه داغ داغداریل باز که اهل یثرب خوین بوارین له دو عین         م خور، هآوردمه قتل حسین  خیل مردیل جو، ژنیل شیون کتان      وه شرار سینه گان،دامن کتان  هاشمیل وه حرم بیرون دوین         غرقه له دریای اشک و ناله بین دالگه عباس وه،قلب کواو     دایه، یک یک آل عصمت خوی جواو  وت که، یاریلم سئوالی ، م دره م       م سراخ زینب کبرا، گره م  دیه، نا گه بانویی ، له قد خم           وت ، که دایه، دویته تو زینب منم  م سیه پوش گل یاس تونم          داغ داری بهره عباس تونم  گیان دایه، داخ پیرم کردیه             درد و خم لی عمره سیرم کردیه عمر زینب صد، دفه وه،سر رسی          تا کنار قوره پیغمبر رسی  ناله گی جو، آگره افروخته          سینه گی جو، خیمه گان سوخته  ناله کرد و وت له صوتی بس حزین        یه سلام، وه رحمه للعالمین  یا محمد ، گیان م ، هاته لبم     زینبم م ، زینبم م زینبم -شاعر،،آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) وقتی این کاروان دل شکسته نزدیک مدینه رسید امام چهارم فرمود : پیاده شوید ، خیمه ها را بر پا کنید  همه بانوان پیاده شدند فرمود : بشیر وارد مدینه شو ، خبر شهادت حسین ورود ما را به مردم اعلام کن ، بشیر با وضع عزا آمد وارد شهر مدینه شد ، مردم مرتب می گفتند : بشیر چه خبر است ؟گفت بیاییدسر قبر پیغمبر ،مردم جمع شدند ، وقتی اجتماع کردند ، گفت :  (یا اهل یَثرِب لا مقامَ لَکُم بِها: مردم مدینه دیگر در مدینه نمانید) گفتند : چرا؟ (قَتل الحسین : حسین را کشتند )سرش را بالای نیزه زدند ۱ ، الان زن و بچه اش بیرون دروازه مدینه هستند همین که این خبر رسید غوغایی شد در مدینه ، همه به سر و سینه می زدند ، با پای برهنه به استقبال آمدند همه فریاد میزدند : وامحمداه ، واحسینا همه صدا بزنید حسین . ۱٫ مقتل فلسفی ، ص ۹۱ ، زینب قهرمان ، اردستانی ، ص ۳۵۳ .