.🤞 روضه حضرت_زهرا سلام_الله_علیها .حاج آرمین غلامی در تمامِ این سه ماه،بسیار پیچیدم به خود تا شدم من جا به جا هر بار پیچیدم به خود محسنم را با لگد این قومِ کافر کشته اند از شرارِ آتش و مسمار پیچیدم به خود زینب و اسما و فضه،هر سه دیگر خسته اند بس که با این حالتِ تب دار پیچیدم به خود رویِ من زخمی شد و فکر غرورِ حیدرم من به ضربِ سیلیِ اغیار ، پیچیدم به خود رازها دارم به دل ،من از هجوم و ضربه ها از نگه داری این اسرار پیچیدم به خود آمدند اینجا عیادت،چون نمک بر روی زخم تا که دیدم روی آن اشرار،پیچیدم به خود من پریشانِ غمِ پهلو و بازو نیستم از غریبی و غمِ کرّار ، پیچیدم به خود بچه های کوچکم از حال من پرپر شدند من در این ایام پُرتکرار پیچیدم به خود چون الف بودم ولی دالم نموده ضربه ها شد عصایم دستِ بر دیوار، پیچیدم به خود بغضِ هر روز حسن در گوشه ای کُشته مرا آسمان شد بر سرم آوار، پیچیدم به خود در وصیت ها به زینب گفته ام حرفِ دلم از شهید بی سر و بی یار ، پیچیدم به خود زینبم سهمت اسارت میشود مظلومه ام از مصیبات و غم بازار پیچیدم به خود می شود آرام این دل ، با ظهور مهدیم تا ظهور و انتقام یار ، پیچیدم به خود 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ⬅️امروز عصر شهادت بی بی دو عالم زهراست ، بمیرم برای بچه ها ی بی مادر زهرا ، امشب غریبانه غسل مادر را نظاره می کنند ، اشک می ریزند . اگر با چشم دل نظاره کنی می بینی امام حسن یک طرف ، امام حسین یک طرف ، زینب و ام کلثوم یک طرف دیگر نشسته اند گریه می کنند . یک وقت علی کنار بدن فاطمه فرمود : عزیزانم بیائید یک بار دیگر مادرتان راببینید یک وقت بچه ها خودشان را روی بدن مادر انداختند یکدفعه بی بی دستهاش گشود ، یک دست به گردن حسن یک دست به گردن حسین ، یک وقت منادی صدا زد یا علی بچه ها را از روی سینه زهرا ،بلند کن ملائکه ها ی آسمان بی طاقت شدنداما امشب هرگوشه ای ازاین مجلس نشسته ای شب شهادت بی بی بلند بلند گریه کنید .. آخه تو مدینه کسی براش گریه نمیکنه .. خدا میدونه وقتی مجلس بی بی رو پر رونق میگیرید دل بچه هاش شاد میشه .. خدا رو شکر بچه شیعه ها جای ما بلند بلند گریه میکنن .. آخه بچه هاش پیراهن های عربی رو به دهان گرفته بودن آروم آروم گریه میکردن . یادشهدا امام شهدا اموات جمع حاضر فیض ببرند اما عزادارن کجای عالم دیدی کسی را شب تشیع کنند اما علی به وصیت زهراعمل کرد نیمه های شب ⬅️ آقا امیرالمومنین(ع) حسن و حسین رو فرستاد در خونه سلمان .. گفتند سلمان بخدا مادرمون از دنیا رفت... جگر سلمان آتش گرفت .. آخه سلمان همون کسیه که شب عروسی حضرت علی(ع) و فاطمه(س) افسار ناقه حضرت زهرا(س) رو به دستور پیغمبر گرفته بود و به خانه علی برد...امانت پیغمبر رو به علی داد؛ . راه افتادند به سمت خانه علی . روایت شده هفت مرد در تشییع جنازه حضرت زهرا(س) شرکت داشتند؛ سلمان، مقداد، ابوذر، عمار ، علی(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) چند تا از زنان و کنیزان هم بودند. زینب(س) سه ساله هم بود...آرام آرام . بی سر و صدا در دل شب جنازه حضرت فاطمه دختر پیغمبر را تشییع می کنند.. اما همچین که به قبرستان نزدیک شدند صدای شیون زینب بلند شد. آقا امیرالمومنین سلمان رو فرستاد برو زینب رو آرام کن..سلمان رفت هر کاری کرد نتونست زینب رو آرام کنه، داد و شیون زینب بلندتر شد. حسن رو فرستاد اما حسن هم نتونست خواهرش رو آرام کنه. آقا امیرالمومنین، حسین رو فرستاد حسینم تو برو خواهرت رو آرام کن. حسین رفت لحظاتی بعد زینب رو آرام کرد. این خواهر و برادر خوب حرف دل هم رو می فهمند {آه اینجا یه صحنه بود حسین زینب رو آرام کرد یه صحنه دیگه هم تو کربلا عصر عاشورا .حسین می خواد به میدان بره خواهرش زینب خیلی بی تابی میکنه.حسین با دست یداللهی خودش یه اشاره ای به قلب زینب کرد زینب رو آرام کرد 😭😭😭 حالا که نمانده رمقی در بدنت با سرفه ی تو خون بچکد از دهنت در بستر خود بخواب و اینقدر مرا زجرم نده با غصّه ی جارو زدنت 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 فاطمیه /👆 حضرت زهرا(س) #/کرمانشاه شنبه۱۵ آذرماه_ نوری_ مداح،،