#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها 🤞
#روضه_خانگی_حاج آرمین غلامی
از اول هرکجا که حرفی از مادرترین بوده
همیشه بعد اسم فاطمه، ام البنین بوده
کنیزی کرد زینب را؛ مقامش رفت بالاتر
اگر ام البنین، ام البنین شد؛ اینچنین بوده
خودش را روز اول، پای زینب روی خاک انداخت
کسیکه پیش اقوام خودش، بالانشین بوده
ادب را شیر کرد و نوشجان بچههایش کرد
که بیشک همسر شیرخدا، شیرآفرین بوده
برای بچه های فاطمه، مادر شدن کم نیست
فقط او لایق این مرتبت روی زمین بوده
*کسی دیگه نمی تونست برا حسین مادری کنه .. لذا وقتی از مدینه میخواست بیاد بیرون ابی عبدالله خداحافظی کنه ، گفت اُماه .. *
اگر او را بخواهم در عناوینی بگنجانم
علی تاج ولایت بود و این بانو، نگین بوده
اگر نانی به سائل داده، گفته یادتان باشد
که نان سفرهاش، نان امیرالمؤمنین بوده
*اومد دم خونه ام البنین بعد از واقعه کربلا .. گفت من هر سال از این خانه خرجی سالم رو میگیرم .. بی بی براش بهش خراج داد گفت یه آقایی بود که هر سال به من این عنایت رو داشت ، حضرت فرمود به خدا اون آقا رو تو کربلا شهید کردن .. سائل نشست شروع کرد گریه کردن ..*
هزار عباس اگر میداشت، تقدیم علی میکرد
نخوان ام البنین او را که ام العارفین بوده
از اینکه عالمی حاجت گرفت از دست پرمهرش
یقین دارم، خودش دست خدا در آستین بوده
شبیه کربلاییها بخواه اول از او حاجت
چرا که پیش از عباسش به فکر زائرین بوده
امام دین در عاشورا به عباسش پناه آورد
از این منظر ببینی، زیر دینش رکن دین بوده
علمدارش زمین افتاد اگرچه روز عاشورا
علمدارِ بساط روضه، بعد از اربعین بوده
*همه جا روضه به پا میکرد بعد اربعین .. طوری گریه میکرد که دشمن به گریه می افتاد ، مروان لعنت الله از کنار بقیع رد میشد از سوز
به داغ شیرخواره، گریه کرده؛ نه به شیرانش
فداکاری ببین؛ انگار امِّ بیبنین بوده
به سینه میزد و میگفت: ای تنهای بیمادر
تمام فکر و ذکرش لحظهی هَل مِن معین بوده
نبایستی برایش از حسین اینگونه میگفتند
که ساعاتی به زیر زانوی شمر لعین بوده
کریمان همه مات ام البنین اند
فقیر کرامات ام البنین اند
نه تنها دل ما که داوود و موسیٰ
اسیر مناجات ام البنین اند
همه ساقیانی که صاحب سبویند
دخیل خرابات ام البنین اند
مریدان عباسِ او در دو عالم
به دنبال خیرات ام البنین اند
پسرهای او یار خون خدایند
دلیل مباهات ام البنین اند
پسرهای نور و تجلی نورند
تجلی آیات ام البنین اند...
به خورشید تابان قمرها می آید
به ام البنین این پسرها می آید
گرفتند ماهش... همه تکیه گاهش
گرفتند ابالفضل... پشت و پناهش
عصایی ندارد دم پیری حالا
نشانده زمانه به خاک سیاهش
امان از صبوری... کشیده قبوری
روی خاک و غربت گرفته نگاهش
خدای ادب شد، بصیر عرب شد
ولی بوده هر جا به زینب نگاهش
ندیده دو عالم، کسی جز یل او
که دامان زهرا شود قتلگاهش
بشیر از پسرهای او دم نزن تو
بگو از حسینش... چه شد قبله گاهش؟!
پسرهای او نذر راه حسین اند
قمرهای او نذر راه حسین اند
غرورش شکسته ولی بازویش نه
دلش گرچه خون شد ولی پهلویش نه
کسی دیده در بین خانه بیافتد
شراره به جان سر گیسویش... نه
کسی دیده در بین کوچه بیافتد
رد پنجه ی لاله چین بر رویش... نه
شده شوهرش را ببیند که از غم
گذارد سرش بر روی زانویش... نه
شنیده کسی که زن پا به ماهی
در سوخته بیاید سویش... نه
شده زیر در مادری باشد و بعد
کسی با لگد رد شود از رویش... نه
بهار دل آل حیدر خزان شد
قد فاطمه در جوانی کمان شد
...