❁﷽❁ ✍نقل است از ریاحی در بصره که : روزی حضرت امیرالمومنين امام علي(عليه السلام) وارد منزل شدند در حالی که گرسنه بودند و حضرت عصمت كبري، فاطمة الزهراء(سلام الله عليها) نیز اظهار داشتند که طعامی در منزل موجود نیست. 🌷پس حضرت(ع) عبای خود را نزد مرد یهودی که در همسایگی آنها منزل داشت گرو گذاشته و مقداری جو گرفتند. چون امیرالمؤمنین(ع) به راه افتادند رو به منزل خود، یهودی 💐مولا علي(ع) را صدا زد و گفت: " قسم می دهم شما را صبر کنی تا از شما مسئله ای بپرسم." سپس گفت: پسر عموی شما (یعنی پیغمبر اسلام صلي الله عليه وآله) گمان می کند اینکه او حبیب خدا و اشرف انبیاء است چرا سؤال نمی کند از خدای تعالی که شما را بضاعتی بدهد از این فقر و فاقه که در آن هستی نجات یابید؟ چون کلام یهودی به آن جا رسید حضرت امير(ع) سر مبارک به زیر انداختند و تأمل فرمودند، بعداً سر بلند کردند و فرمودند: ♻️" ای برادر یهودی، به خدا قسم از برای خداوند بندگانی است که اگر از خدا تقاضا کنند که این دیوار را برای آنها طلا کند البته خواهد کرد." ناگاه دیوار به تلألو درآمد و می درخشید و طلای خالص شد.... در این هنگام امام علی(ع) اشاره کردند به دیوار و فرمودند: " قصد نداشتم تو را، خواستم مثلی زده باشم." 💠چون مرد یهودی این بزرگی و بزرگواری را از مولای متقیان امیرالمؤمنین(ع) مشاهده نمود نور اسلام در قلب او تابید و مسلمان شد. 📚مناقب اهل بیت، ص 162 و 163 •••❥ @Majnonolmahdi1 ♡