داستانی از زندگی شهید امیرعبداللهیان🥺 ماجرای پیراهن آبیِ یقه دیپلماتی گوینده : خاله ی شهید خاله شهید به اینجای صحبت‌هایش که می‌رسد، چشمانش‌تر می‌شود. خاطره‌ای از شهید یادش می‌آید؛ «حسین از همان نوجوانی یک پیراهن آبی یقه دیپلماتی داشت، دقیقا مثل لباس‌هایی که حالا می‌پوشید. این پیراهن آبی را حسین سالیان سال داشت و می‌پوشید. یکبار به او گفتم: حسین جان الان 15.16 سال هست که این پیراهن را داری و تنت می‌کنی، چرا دور نمی‌اندازی‌اش دیگر کهنه شده است؟ حسین چیزی گفت که جگرم را آتش زد، او گفت، من با این لباس خاطره روزهای سختی و تلاش را به یادم می‌اورم، باید این تنم باشد تا یادم بماند چه چیزها کشیدم و از کجا به کجا رسیدم.»