یڪےازهمرزمـٰانش‌حـٰاج‌قـٰاسم‌میگفت: گفتم:حـٰاجےدستت‌تون‌روبندازیددورِ گردن‌من‌بـٰاهم‌عڪس‌بگیریم حـٰاجےگفت‌من‌دستموبندازم‌دورگردنت خطریہ‌هـٰاگفتم‌چراحـٰاجے گفت‌:آخہ‌من‌دستمودورگردن‌هرڪے انداختم‌شهیدشدجزخودم‌ویک‌دنیـٰاحرف! 💔