رمان< ☺️ 🌸🌸🌸 ازسال۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ که رضاشاه به وسیلهٔ انگلیس از کار برکنارشد، حدودشش سال بتول مثل صدهادختروزن این شهر که می‌خواستند حجابشان را حفظ کنند،محکوم به خانه‌نشینی شد و نتوانست سواد خواندن و نوشتن یادبگیرد؛اما به لطف‌حضور درکلاس های قرآنی،آیات‌قران و ادعیه هارا خیلی خوب ‌میخواند.وقتی در جلسات بانوان می‌کرد،صدای نرم و لطیفش به دل همه مینشست.اصلایکی از جلسات قرانی مخصوص خانم‌ها در خرم‌آباد را مادربتول،بی‌بی‌ساره اداره میکرد. هرسال ماه رمضان مراسم ختم قرآن برپا بود و خود بزرگ آقاهم عیدفطرمیهمانی بزرگی برای اهالی محل میگرفت؛جوری که خانم های خانه از چند روز قبل برای پذیرایی روزعید،نان و شیرینی درست میکردند. خانهٔ اقابزرگ هم یک سرو گردن از خانه های خرم اباد بالاتر بود. وسط باغ بزرگی بود که دورتادورحیاط پر بود از درختان و بوته های ریزودرشت میوه ها.نسیم خنک که به برگ های درختان می خورد،طراوت خاصی به فضای خانه می‌بخشید.دورتادوربنا را اتاق‌هایی با درهای چوبی و پنجره‌هایی سلده و رنگی پر کرده بودند.مردان غریبه برای حضور درجلسات‌آقابزرگ، همیشه از.درحیاط بیرونی به خانه می‌آمدند؛به همین دلیل آقابزرگ حیاط بیرونی و اندرونی را از هم جدا کرده بود تا خانم‌های خانه راحت‌تر باشند. درِخانهٔ‌آقابزرگ،نه فقط در اعیاد که همیشه به روی میهمان‌ها باز بود؛بلکه روزی ده ،پانزده نفر از کشاورزان و رعیت بر سرسفره‌اش غذا میخوردند. این رسم میهمان‌نوازی را از ارث به پدرش برده بود و دوست داشت فرزندانش هم بعد از او این رسم را ادامه دهنو . جدپدری بتول،محدث کبیر سیدنعمتﷲجزایری و جدمادری‌اش عارف بزرگ،شیخ‌جعفر‌شوشتری بودند، به همین دلیل اقابزرگ یکی از اسم های جده‌اش فاطمه زهرا(س) یعنی«بتول»را برای دخترش انتخاب کرده بکو . بتول در خانهٔ عالمی بزرگ شده بود که مردم شهر به سرش قسم میخوردند؛نه اینکه چون مکنت زیادی داشت و خیلی‌ها روی زمین های کشاورزی‌اش کار میکردند.بلکه این عزت سید،از جای دیگری آب میخورد.او از علمای بزرگ شهر و موردتأیید مراجع بزرگ،ازجله آیتﷲبروجردی بود که پس از تمام شدن تحصیلات و کسب مدارج علمی،برای هدایت مردم از شوشتر به خرم آباد آمده بود.جذبهٔ اقابزرگ،او را به یکی از علمای تأثیرگذار لرستان تبدیل کرده بود و اگر میان عشایر خرم آباد اختلافی پیش می‌امد ،همه سراغ آیتﷲجزایری‌رامیگرفتند تا وساطت کند و غائله ختم به خیرشود.