🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🥀آنچه بعد از کربلا گذشت 🍂قسمت5⃣3⃣ در بحار است که صاحب مناقب به اسناده از زید از پدرانش روایت کرده است که: سهل بن سعد گفت: به بیت‌المقدس می‌رفتم. گذارم بر دمشق افتاد و شهری دیدم جویهای آب روان و درختان بسیار، پرده‌ها و حجابهای دیبا آویخته مردم را دیدم شادمانی می‌نمایند و زنان دف و طبل می‌زنند با خود گفتم: شامیان را عیدی باشد که ما ندانیم. پس چند تن دیدم با یکدیگر سخن می‌گفتند. پرسیدم: شما شامیان را عیدی است که ما نمی‌دانیم؟ گفتند: ای پیرمرد گویا تو بیابانی‌ای چادرنشین؟ گفتم: من سهل بن سعدم محمد(صل الله علیه واله وسلم) را دیده‌ام. گفتند: ای سهل عجب نداری که آسمان خون نمی‌بارد و زمین اهل خود را فرو نمی‌برد؟ گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: این سر حسین(علیه السلام) عترت محمد(صل الله علیه والهوسلم) است از عراق ارمغان آورده‌اند! گفتم: وا عجبا سر حسین(علیه السلام) را آوردند و مردم شادی می‌نمایند؟! باز پرسیدم: از کدام دروازه می‌آورند؟ اشارت به دروازه‌ای کردند که آن را باب ساعات گویند. سهل گفت: در میان گفتگوی ما ناگهان دیدم بیرقهای پی در پی پیدا شد و سواری دیدم بیرقی در دست داشت، پیکان از بالای آن بیرون آورده و سری بر آن بود روشن شبیه‌ترین مردم به رسول خدا(صل الله علیه واله وسلم) و ناگاه دیدم از پشت سر وی زنانی بر شتران بی‌روپوش سوارند و نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینة بنت‌الحسین(علیه السلام) گفتم: حاجتی داری تا برآورم که من سهل156 بن سعد ساعدی هستم جدّ تو را دیدم و حدیث او را شنیدم؟ گفت: ای سهل به حامل این سر بگو که آن را پیش‌تر برد تا مردم مشغول به نگریستن آن شوند و به حرم پیغمبر(صل الله علیه واله وسلم) نگاه نکنند. سهل گفت: نزدیک آن نیزه‌دار شدم گفتم: توانی حاجت مرا برآوری و چهارصد دینار بستانی؟ گفت: حاجت تو چیست؟ گفتم: این سر را از حرم جلوتر بری. پذیرفت و آن زر بدو دادم و سر را در حقّه گذاشتند و بر یزید درآمدند من هم با آنها رفتم و یزید را دیدم بر تخت نشسته و تاجی بر سر دارد دُرّ و یاقوت در آن نشانیده و بر گرد او پیرمردان قریش بودند چون حامل سر بر او داخل شد گفت: أوفر رِکابِی فِضَّةً وَ ذَهَبا                  اَنَا قَتَلتُ السَیِّدَ المُحَجَّبا قَتَلتُ خَیرالناسِ اُمّاً وَ اَبا                                وَ خَیرَهُم اِذ یُنسَبُونَ نَسَباً یزید گفت: اگر می‌دانستی بهترین مردم است چرا او را کشتی؟ گفت: به طمع جایزة تو. یزید به کشتن او فرمود و سرش بریدند. آنگاه سر امام(علیه السلام) را در طبقی زرین نهاد و می‌گفت: «کَیفَ رَأَیتَ یا حُسیَنُ». «ای حسین قدرت مرا چگونه دیدی؟» مترجم گوید: ندیدم در کتب مقاتل باب الساعات را تفسیر کنند و دوست ندارم تا بتوانم نکتة مبهم و مطلبی تاریک در ترجمه بماند مگر تفسیر آن بر من معلوم نباشد یا از خوف تطویل و ملال خوانندگان از ذکر آن خودداری کنم. بیشتر مردم امروز می‌پندارند آلت ساعت را فرنگیان نزدیک به عهد ما ساخته‌اند و باور نمی‌کنند در زمان یزید بالای دروازة شهر دمشق ساعت بود ولیکن چنین نیست بلکه در آن عهد و پیش‌تر هم ساعت بود و مخترع اصلی آن معلوم نیست. مردم او را فراموش کرده‌اند، منتها اهل فرنگستان رقّاص در ساعت به کار برده‌اند برای تنظیم حرکات و در قدیم به‌ غیر رقّاص تنظیم می‌کردند. 🌸نویسنده حاج شیخ عباس قمی( رحمه الله علیه) ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴