◾ خاطره ای از مادربزرگ شهید
در ماه یکی دوبار به ورامین میآمد و از من احوالپرسی میکرد. این نیامدنهای بعد از شهادت برایم خیلی سخت بود. انگار تنهایی را بیشتر احساس میکردم. یکشب خوابش را دیدم.
گفت:«بیبی جان چرا اینقدر ناراحتی؟»
گفتم: «نمیدونم چی به سرت اومد... رفتی و همه رو داغدار کردی»
گفت: «خدا منو گلچین کرده... مگه نمیدونی که خدا بعضیا رو گلچین میکنه؟»
گفتم: «الان کجایی؟»
گفت: «پیش حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام)»
ــ ـ ــ ـ ــ ـ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ
#شادی_روحش_صلوات
#خاکـریزخاطـرات #برادرشهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر ↓↓
🆔
@maktababbasdanshgar