لباس خادم الشهدا رو خیلی دوست می داشت. روزگار دنیا را در زندگی طلبگی سر می‌کرد... اهل ورزش بود ...در یادمان ها با کلی حال خوب بچه ها رو به ورزش می‌برد... اهل دیانت بود..رفیق ها رو با شوخی و خنده به نماز جماعت می‌برد... پسربزرگ خانواده و خواهرزاده دو شهید..‌ قصه حضورش در سوریه به زیارت کربلا و دعای بین الحرمین مادرش بر می‌گردد.... از شهیدی گفتم که مادرش آرزوی دامادی اش را داشت....