حاج قاسم هر چهارشنبه خدمت حضرت آقا میرفت یه بار گفت رفتم دفتر آقا برا جلسه گفتن که آقا کسالت دارن و گفتن برید داخل خونه حاجی گفت رفتم داخل خونه آقا نشستم همین میخواستم پامو جا به جا کنم ، فرش جمع میشد! فرش 350 شونه زمان شاه! انقدر رنگش رفته بود و نازک شده بود مثل یک پتو شده بود حاجی گفت از زندگی خودم خجالت کشیدم وقتی زندگی آقا را دیدم ــــــــــــــــــــ حاج قاسم