حاج قاسم هر چهارشنبه خدمت
حضرت آقا میرفت
یه بار گفت رفتم دفتر آقا برا جلسه گفتن
که آقا کسالت دارن و گفتن برید داخل خونه
حاجی گفت رفتم داخل خونه آقا نشستم
همین میخواستم پامو جا به جا کنم ،
فرش جمع میشد!
فرش 350 شونه زمان شاه!
انقدر رنگش رفته بود و نازک شده بود
مثل یک پتو شده بود
حاجی گفت از زندگی خودم خجالت
کشیدم وقتی زندگی آقا را دیدم
ــــــــــــــــــــ
حاج قاسم