🔘حکایت پیرمرد خرابه نشین و امیرالمؤمنین علیه السلام🔘 🔶پس از اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام را دفن می‌کنند. به سمت كوفه، حرکت می‌‏كنند. پشت كوفه در خرابه ‏اى صداى ناله ‏اى را می‌شنوند، به سمت آن ناله حركت می‌‏كنند، می‌بینند پيرمردى نابينا نشسته است و دائما گريه می‌کند و با خود زمزمه می‌کند: اى كسى كه هر شب به سراغ من می‌‌‏آمدى و مرا مورد تلطّف و ترحّم قرار می‌دادی! چه شده است كه از من روى برگرداندى و ديگر به سراغ من نمی‌‏آيى؟! 🔸امام مجتبى عليه‏ السلام می‌فرمایند: اى پيرمرد چه می‌گویی؟ می‌گوید: من هر شب در اينجا منتظر كسى بودم، او می‌آمد و براى من نان و خرما می‌‏آورد، و از احوال من تفقّد می‌‏نمود. به او می‌‏گویند: آيا خصوصياتى از او سراغ دارى؟ 🔸عرضه می‌دارد: از خصوصيات او اين بود كه هر وقت پا به اين مكان می‌گذاشت من از تمام در و ديوار و ذرّات و سنگ‏ ريزه ‏هايى كه در اينجا بود صداى تسبيح و تقديس می‌شنیدم و همراه با آنها به تسبيح و تقديس مشغول می‌‏شدم. 🔸امام‏ مجتبى عليه السلام او را تسلّى داد و فرمود: اى پيرمرد! او پدر ما بود كه سه شب قبل به دست تيغ ظلم دار فانى را وداع گفت. 📝. آیت اللَه سید محمد محسن حسینی طهرانی قدّس الله سرّه 💽.، ص 547. @maktabe_vahy 🔘.🔘.🔘.🔘