🔰دفاع منطقی از آرمان های انقلاب اسلامی در سیره رزمندگان اسلام🌷
رفته بودم داخل شهر بانه تا استحمام کنم. رفت داخل مغازه تا صابون بخرم. مغازه دار داشت برای برخی دیگر سخنرانی می کرد که چرا جمهوری اسلامی پیشنهاد اتش بس را نمی پذیرد؟ چیزی نگفتم.
رفتم حمام؛ اما خون، خونم را می خورد. فکری به ذهنم رسید. برگشتم مغازه و از فروشنده لیوانی خواستم و بعد از برانداز کردن و پرسیدن قیمت، انداختم و شکستمش.فروشنده کفری شد. من هم شروع کردم به اینکه قیمت زیادی که ندارد، ببخشید.او ول کن نبود و با داد و بیدادش مردم جمع شدند. می گفتند: موجی شده ولش کن؛ اما او خسارتش را می خواست.گفتم: مرد حسابی! تو که نمی توانی از یک لیوان ارزان قیمت با یک عذر خواهی بگذری، چطور توقع داری جمهوری اسلامی با این همه شهید، مجروح و خرابی و ویرانی از صدام با یک عذر خواهی بگذرد.
مغازه دار تازه دو زاری اش افتاده بود. دستی به سبیلش کشید و شرمنده شد.
🎤راوی: مهدی کریمی
📚: کتاب تو شهید می شوی
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷