شب جمعه که مشرف می شدیم کربلا توی ماشین حسین علی خوابش برده بود و تا کمر خم شده بود ، این آقای سیاه پوست عزیز که صندلی کناری پسرم نشسته بود سر او را به دامن گرفت و تا مقصد حسین علی در بغل ایشان خوابید. موقع پیاده شدن ازش تشکر کردم و خداحافظی کردیم. وقتی به حرم حضرت سید الشهداء علیه‌السلام رسیدیم اتفاقاً ایشان را دوباره ملاقات کردیم که در کنارش این شیخ عراقی هم حضور داشت. شیخ علی ( طلبه ی عراقی ) به من گفت با کدام یک از شهدا دوستی ؟ من گمان کردم منظورش اینه که آیا از دوستان من کسی شهید شده یا نه ؟ وقتی دقیق تر منظورش را پرسیدم گفت : من از ایرانی ها شنیدم که با شهدا دوست می شن و ثواب اعمالشان را به او هدیه می کنند تا آن شهید هم در زندگی کمکشان کند و... واقعاً برام عجیب بود یک طلبه ی عراقی در خصوص شهدای ما این نگاه را داشته باشد در ادامه خودش گفت که با شهید هادی ذوالفقاری از شهدای مدافع حرم که در وادی السلام دفن است دوست شده. این چند دقیقه ی مختصر که تمام شد مقداری اندیشیدم و با خودم گفتم امام خمینی عجب اعجوبه ای بود کاری کرد که امروز سیاه پوستان آفریقایی برای تعلیمات دینی به حوزه های علمیه رو می آورند و شیوخ عراقی با شهدای ما دوست می شوند. خیلی حرف در این عکس نهفته خیلی ... پ ن : معرفی افراد در عکس از راست شیخ احمد ، شیخ میثاق ، شیخ علی دو کودک ، حسین علی و کوثر ( فرزندان من ) ✍ کربلایی محل اظهار نظر @maktubateman