2⃣قسمت دوم
زدومن نمونه دولتی قبول شدم توشهری دیگه شنبه تاچهارشنبه توخوابگاه به عشق چهارشنبه بعدظهر روزهارومیگذروندم
وتواون تایم کلی خواستگار جواب رد داشتم وادعام میشد درس میخونم چون عشقم فعلا شرایط ازدواج نداشت برعکس ماکه خانواده ای کم جمعیت بودیم اونا خانوده ای شلوغ بودن واکثرکارهای خونه به عهده عشقم بود
من تومدرسه بهترین دانش آموزبودم چه درسی چه اخلاقی وانضباط همیشه شاگرد اول تاسوم بودم
اما دیگه دلوحوصله درس نداشتم فقط انتظارمیگشیدم تاچهارشنبه بشه ونامه های جدیدکه طی هفته حرفامون رو مینوشتیم چهارشنبه میدادیم
عشقم تومدرسه زبان زدشده بود وهمه باداشتن مجنونم غبطه میخوردن ومن افتخار☺️
این وسط داداش همون دخترخاله ام عاشقم بود یه آدم پست وکثیف😡
(خداروزخوش هیچوقت نصیبش نکنه)
بوبرده بود من عاشق اونم
وشد آتو دستش😞
همیشه تهدیدم میکرد ومن هیچوقت نمیخواستم خانوادم بدونن عاشقم
(الان که به اینجای متنم رسیدم دارم گریه میکنم چون سرنوشتموباختم بدم باختم😭😭)
همیشه تهدیدم میکرد به خانوادم میگه بافلانی ام😔منو عشقم پنج سال عشقمون طول کشید
قرارهای یواشکی به بهونه کلاس تقویتی میرفتیم بیرون وای چه دورانی بود انگااردنیامال من بود اون یکی دوساعت 😊یه روز که کنارجاده وایساده بودیم گشت خواست وایسه نزدیک رحلت امام بود کلی اتوبوس راهی تهران بودن گشت هرکاری کرد وایسه دید ترافیک میشه رفت
منوعشقم خداروشکرکردیم که گیرنیفتادیم والا آبروی بابای مداحم میرفت😱وهمیشه شاکربودیم که خداکمکمون کرد
دوسال بعده آشناییمون مادربزرگم فوت کرد ویکی ازپسرهای فامیل که هم بازی دوران کودکیمون بودازتهران اومدن ختم
واونجا نه یه دل بلکه صددل عاشق من شد😢اما من حالم به هم میخوردازش
وبابام دوستش داشت
ومن هم میگفتم چطوری دلتون میاد تک دخترتون رو شوهربدین جای دیگه ازم هشتصدکیلومتر دورباشین😭
خلاصه عشقم شدید مخالف بود وهمیشه بهم امیدمیداد تومال خودمی
ومن دلگرم حرفاش تاچهارسال کسی جز پسرخاله عوضیم نمیدونست عاشق اون پسره هستم
وهمیشه تهدیدهای اون عذابم میداد همروبه عشقم میگفتم منتظربودیم به هم برسیم تا حالشوجابیاریم😞
اون میدید من دلخوشیم به عشقمه زد پول تلفنمون خیلی اومد پسرخاله بیشعورم داداشموتشویق کرد پرینتو دربیارن چون میخچاست منوزمین بزنه فقط مثل ابلیس چشاش از ذوق برق میزد🤨🤨
یادم رفت بگم جفت داداشهام تهران سرکارمیرفتن
من عشق داداشهام بودم ونفسشون به نفسم بندبود برعکس دخترهای فامیل غرقابه طلا بودم داداشم تندتند کادو میخریدن وهمه حسرتمومیخوردن
داداشم وقتی پرینتوگرفت پربودازشماره عشقم
چه شب بدی بود خدااااااا
داداشم صاحب شماره رو پیداکرد دوست هم فوتبالیش
مامان باباموبیرون کرد
منی که تااون روز ازگل کمتر بهم کسی چیزی نگفته بود تا دلش بخواد باکمربندازش کتک خوردم
خدا چه گذشت اون شب به من ازدرد بدن نمیتونستم درازبکشم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88