خوب باشید؟ من می گویم: خودتان باشید. تحت تاثیر تمسخر قرار نگیرید. دیگران به تو علاقه القاء نکنند. ببین حقیقتاً چه می خواهی؟ لایه های سطحی خواسته هایت تو را فریب ندهد. لایه های عمیق خواسته هایت را پاسخ بده. همین طور جلو می رویم تا به عرفان و اخلاق و دین نماز می رسیم. این تو هستی که می خواهی یک کسی مولای تو باشد و به تو دستور بدهد. از اینجا دستور آغاز شد. فطرت چنین جایگاهی دارد. بحث من اُمُنیستی نیست. اُمُنیستها می گویند: خدا در خدمت توست. ولی من میگویم این تو هستی که باید در خدمت خدا باشی. در فطرت خودت نیاز به عبودیت را می بینی. نگاه اُمُنیستی به دین هیچ وقت تو را عبد قرار نمی دهد. خدا را در سبد کالای روزمره ی تو قرار می دهد. می گوید: گاهی نیاز به آرامش داری، پس برو با او مناجات کن و بعد او را کنار بگذار. من برای اینکه به خود شکوفایی برسم به دین نیاز دارم. دین برنامه یا راهنما یا هدایت گری است برای خود شکوفایی. این مفهوم از دین، نزدیک به مفهوم تربیت که کمکی برای رشد خواهد شد است. تربیت دینی دو تا قید توضیحی است که کنار هم قرار داده شده است. ترکیبی نیستند. در آینده خواهیم دید که اگر تربیتی، دین در آن نباشد، چقدر در آن ظلم به بشر و مستقل ندیدن بشر خواهد بود. دین تعبیر لطیفی دارد. من به تلقی مردم از دین کار دارم. چرا مردم ما از کلمه عشق لذت می برند؟ چون تلقی لطیفی از آن دارند. چرا این لذت را از دین نمی برند؟ چون تلقی قشنگی از آن ندارند. این تقصیر من و شماست. بیشتر تقصیر بنده. چرا خدا در قرآن می فرماید: خدا ایمان را عزیز دل شما قرار می دهد و در دل شما زیبا قرار می دهد؟ ببینیم تعریف ما از دین چیست. اگر این تعریف زیبا نیست حتماً تعریف ما اشکال دارد و باید آنرا اصلاح کنید. بعد به تعابیر رایج برمی خوریم مثل چارچوب. شما را در ساختمانی برده اند که فقط اسکلت در آن هست. شما هیچ وقت در آن زندگی نمی کنید. شما تصویر کنید کسی سر کار می رود چون به پولش احتیاج دارد و از پولش لذت می برد. یک کسی کارش خود شکوفایی است. دارد یک چیزی را کشف می کند. او با چه لذتی کار می کند؟ دین از نوع دوم است. این لذتش خیلی بیشتر است. چرا ما اول جوری حرف بزنیم که سوء تفاهم پیش بیاید و بعداً سوء تفاهم را برطرف کنیم. ما می توانیم دقیق تر و راحت تر صحبت کنیم. دقیق تر که صحبت بکنیم جذابتر می شود. نه اینکه چیزی به آن آویزان کنیم مثل درخت کریسمس که هدیه به آن آویزان می کنند. درخت بها ر،خودش میوه و شکوفه می دهد. دین شبیه درخت بهار است. خودش شکوفه می دهد و در بهار است. نیاز نیست پیرایه ببندیم تا جذاب بشود. دین خودش جذاب است. اگرما درست نگاه کردیم دین میشود لطیف. کلمه ایمان لطیف میشود. وقتی میگویند: طرف آدم بی دین است می گویند: چه آدم ضُمُختی است. چقدر خشن است. بعضی ها در مورد دین این جوری میگویند که ما باید به این سعادت قشنگ از این راه دینِ سخت برسیم. دین قشنگ نیست. این راه این قدر دوست داشتنی میشود که حد ندارد. اگر شما اسب پیدا کنید و شما را به محبوب برساند و این مرکب در راه این قدر به شما لذت بدهد که وقتی به محبوب رسیدی، مَرکب را هم می بوسی. در روایت کلمه عشق کم دیده میشود. در یکی از روایات از عشق ورزی نسبت به دین صحبت شده است. نسبت به این راهنما و همای رسیدن به سعادت. اگر نتیجه ی دین هم قشنگ نبود، خود دین این قدر زیباست که آدم می تواند به نتیجه اش هم فکر نکند. البته باید به نتیجه دین که قرب الی الله و همه زیبایی ها آنجاست فکر کرد و این آرزو این مسیر طولانی را برای انسان کوتاه بکند. ایمان و عمل صالح که ترکیبشان دین میشود خیلی زیباست. کار میکند تا به کار برسد. کار داریم تا کار. یک موقع شما خلاقیتی را به اثبات می رسانید، خودتان را به اثبات می رسانید. شما به خود کار علاقه دارید نه به نتیجه اش که حقوق را سر ماه بگیرید. این تفریح است. دین داری قانون رعایت کردن نیست. چیزی فراتر است. دین یعنی نفس کشیدن. ما تربیت را برای رشد یک انسان تعریف کردیم. تربیت تربیت نیست. هدایت است و مسئولیت با خود فرد است و دیگران کمکش می کنند. خیلی از مواقع ما فرافکنی میکنیم و مسئولیت مان را گردن دیگران می اندازیم. می گوییم: دیگران وظایفشان را در قبال ما خوب انجام نداده اند. والدین و مربیان به فرزندان و متربی خودشان بگویند: ما درقبال شما هیچ کاره هستیم. این کلامی است که پیامبران الهی به امت خودشان می گفتند. خدا مسئولیت بعد از سن تکلیف را به دوش خود فرد گذاشته است. مربی نباید انتظار زیادی از خودش داشته باشد که من باید او را درست بکنم. ما هیچ کاره هستیم. و دین هم برای رشد و خود شکوفایی است و پیامبران تذکر دهنده نامیده شده است و تو بیدار کننده هستی و نشان دهنده نشانه هایی که در دست توست یعنی آیات الهی را با نشانه های که در خود اوست تطبیق میدهی. اینکه شما حرفهای من را تایید میکنید یعنی اینکه این ه