*دو سبد میوه
-آقا پرویز کجایی؟ می خواستم بهت سری بزنم .
آقا پرویز که حوصله پذیرایی از مهمان را نداشت گفت : ببخشید من خانه نیستم ! جای شما خالی من و خانواده به شمال آمده ایم .
دوستش گفت : حیف شد !
یک جعبه گیلاس و یک جعبه هلوی تازه برایتان آورده ام .
آقا پرویز تا نام گیلاس و هلو را شنید ، دهانش آب افتاد .
سریع گفت : البته ما از شمال برگشته ایم و ده دقیقه دیگر به خانه می رسیم . میوه ها را بیاور !
دوستش گفت : من جلوی در خانه ی شما ایستاده ام
همین جا می مانم تا از راه برسید ! آقا پرویز بیچاره ! دلش برا ی میوه تازه لک زده بود اما نمی دانست با دروغی که گفته بود باید چه کار کند و با چه رویی در را باز کند .
راست گویی چه خوبه
در همه جا ، راست بگو
یادت باشد همیشه
آن چه خدا خواست بگو
*شاعر:سید محمد مهاجرانی
امام صادق (ع):
از دروغ گفتن پرهیز کنید .
بحار ، ج100 ،ص99