حکایت عجیب لباسشویی و
عمر ما!!
رئیس یکی از قبایل بَدَوی
به شهر رفته بود و ماشین لباسشویی را
در خانهها،دیده و خوشش آمده بود!
یکی را خریده و به عنوان تحفه سفر
برای همسرش هدیه برده بود!
همسر او هم
لباسهای چرک را
به داخل آن انداخته و با «دست» میشست!!
خنده دار است،نه!
پول و سرمایهاش رفته،
کار و زحمتش هم چند برابر شده!
اگر
آن رئیس قبیله و همسرش
دفترچه راهنمای لباسشویی را
یک بار درست خوانده بودند،این گونه
ضرر نکرده و بهانه خنده دیگران نمیشدند!
حکایت زندگی ما اما هنوز از این
«تلخ تر» و «خندهدارتر» است!!!
ما
عمری است که
با«دفترچه راهنمای زندگی»
«بیگانه»ایم!
اصلاً نمیشناسیم یا اگر میشناسیم
حتی یک بار،درست تا آخر نخواندهایم!
برای همین،
داریم هر روز و هر لحظه،ضرر کرده و رنج میبریم!
و «العصر»،إِنَّ«الانسان»لفی«خسر»!
مگر زندگی،
دفترچه راهنما دارد!؟
حتی
تولیدکنندگان و سازندگان کوچک
یک راهنمای نحوه نگهداری و استفاده را
روی بدنه محصول حک کرده و یا به همراه آن
به مشتری میدهند،آن گاه چطور ممکن است
آفریدگار حکیم
به همراه «انسان»اشرف مخلوقات
برای شناخت و بهره برداری از
ظرفیتها و استعدادهای بی همتای او
دفتر راهنمای همراه،نفرستاده نباشد!!
«قرآن»،
کتاب راهنمای زندگی من و توست!
إِنَّ هذا«القرآن»،«یهدی»للتی هی«اقوم».
با وجود این همه کار و تلاش
و دستاوردهای شگفت انگیز اما اگر
حال و روز بشر خوش نیست و درد دارد و
رنج میکشد،به دلیل دوری و ناآشنایی
با «کتاب راهنمای زندگی» است:
مَن«أَعرَضَ»عن«ذکری»،فَإِنَّ له«معیشة ضَنکاً»
نکند از جمله آدمهایی باشیم که
روز قیامت،رسول خدا«ص»
جلوی مان را بگیرد و به«خدا»،گلایه بفرماید:
اینها،قرآن، کتاب زندگی را
ندیدند،نخواندند،نفهمیدند و عمل نکردند!
وَقَالَ الرَّسُولُ
يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
بیایید
امروز که حتی دنیای مغرور غرب
بویژه جوانان و نسل فردا،«کنجکاوانه»
با «قرآن» آشنا شده و با«ذوق»،مطالعه میکنند،
ما،نیز
لااقل یک بار در زندگی،آن را امتحان کرده
و دقیق تا آخر مطالعه کنیم و برای یکبار
راهنماییها و توصیههایش را به کار ببندیم!
همین
✋