روز بعد با حال ِ ناجور با گریه و تضرع وارد حرم میشه زانو میزنه چهادست و پامیره جلو ضریح و میگه آقا حتما شما منو نمیخوای. من لایق نوشتن الغدیر نیستم.
این همه ادم تو این چند روز برای حاجت شخصی اومدن و جواب گرفتن ولی به من توفیق دفاع از غدیرخودتون رو نمیدید. یک کتاب میخوام و نگام نمیکنین. دیگه حرم نمیام...