سلام حصرت پدر ، مهدی جان چقدر دلتنگم ... چقدر بیقرارم ... چقدر غمگینم ... تو بگو حجم تنهایی من تا کجا امتداد دارد ؟ ... تو بگو چشمان منتظرم تا کی باید براه بماند ؟ ... تو بگو قلب بیقرارم چقدر باید دلتنگی کند ؟ ... تو بگو کی قرار است لذت فراموش شده ی دیدارت نصیبم شود ؟... تو بگو کی قرار است عطر پیراهنت سوی دیدگانم را باز گرداند ؟ ... تو بگو کی قرار است جانم در بارش زلال ظهورت سیراب گردد ؟ ...