بسم الله الرحمن الرحیم
از تهران تا بیروت
✍🏼پرستو علیعسگرنجاد
هجدهم دی ۱۳۹۸، من در حسینیهٔ امام خمینی بودم. اولین دیدار بعد شـهادت حاجی بود و همهٔ دنیا منتظر بودند ببینند رهبر ایران چه میگوید. من رفته بودم روایت دیدار را بنویسم. نوشتم هم.
آن روز، با دو چشم سرخ و پریشاننگاه، دیدم که پلک خیلیها از شدت گریه، طبله کرده. خیلیها از اول تا آخر دیدار را اشک ریختند. عکس حاجی جلویمان بود، رهبر از فروتنی و دستاوردهای بزرگ او میگفت و شانهها تکان میخورد.
همه منتظر بودیم رهبر بگوید به تلافی همین حالا کاخ سفید را با خاک یکسان میکنیم. دلمان انـتقام سخت عاجل میخواست. میخواستیم دلمان خنک شود، سوز جگرمان کمی بخوابد. رهبر که گفت: «دیشب یک سیلی به اینها زده شد» همه تکبیر گفتند. سراپاگوش، منتظر ادامهٔ داستان بودیم، منتظر آن ضربهٔ بزرگ، که ناگهان همه غافلگیر شدیم. رهبر گفت: «این کارهای نظامیِ به این شکل، کفایت انـتقام را نمیکند. آنچه در مقام مقابله باید کرد، این است که بایستی حضور فسادبرانگیز آمریکا در این منطقه تمام بشود.»
ما انتظارش را نداشتیم. ما دلمان نمیخواست منتظر بمانیم. ما داغدار بودیم، عجول بودیم، عـینالاسد راضیمان نمیکرد. این مرد اما افق نگاهی بهمراتببلندتر داشت. یک، دو، ده ضربهٔ نـظامی برای انـتقام راضیاش نمیکرد و نکرده است. او گفت اینها جبران بند کفش شـهید ما هم نیست! او صبور است و حکیم، صبر و حکمتی دارد که ما جوانترها نداریم.
امروز، سیـد مقاومت، بعد ۲۷ روز سکوت خبری، سخنرانی کرد. نکاتی بهغایت مهم گفت، با همان لحن حماسی. خیلی همنوا بود با رهبر ایران و سخنرانی اخیر ایشان. خیلیها در انتظار این رخداد، فانتزیها در ذهن پرورانده بودند. حق هم داشتند و دارند. ۲۷ روز است که داریم شـهید زیر یک سال در غـزه میبینیم و جانمان به لب رسیده. داریم از خشم و دریغ و عجز شخصی به جنون میرسیم. طبیعیست خیلیهایمان دوست داشتیم مثلاً خیلی مارولوار، سید بگوید: «خب! در همین حین سخنرانی بنده، تـلاویـو با خاک یکسان شد! خلاص!»
این رؤیای ماست. تا تحققش آرام نمیگیریم. این از این.
من اما در تمام طول سخنرانی، به هجدهم دی ۹۸ فکر میکردم؛ به وقتی که ناگزیر، خشمم را افسار زدم تا بفهمم چرا باید توقعی فراتر و بزرگتر از انتقام لحظهای داشته باشم، چرا باید خشم مقدس را به کار مقدس تبدیل کنم و آرمانم را روی گرای بلندتری تنظیم کنم.
من امروز، زیر صدای سید، صدای رهبر را میشنیدم که گفت: «حاجی دست فلـسطینیها را پر کرد». گفت: «او به همهٔ جبههٔ وسیع مـقاومت بهعنوان یک مشاور فعّال کمک رساند و به عنوان یک پشتیبان بزرگ در آنجا ظاهر شد.» من امروز فهمیدم طوفان هفتم اکتبر خیلی قبل از سیزدهم دی شروع شده و خیلی قویتر از آن است که فکر میکردم.
https://t.me/takooch