با سلام در مسیر مسافرت برای نماز توقف کردیم با دختر پنج سالم که رفتیم داخل سرویس بهداشتی برای وضو دیدیم دختر خانمی کیف لوازم آرایشی دستش و داره شروع میکنه به آرایش کردن که بجز ما سه نفر کسی دیگه هم نبود همین طور که مشغول وضو گرفتن بودم و فکرم هم درگیر بود که چی بگم که دخترم آروم اومد بهم گفت مامان نمیخوای به این خانمه بگی که بیرون نباید آرایش کنه 😍 اول که دلم واسه دخترم ضعف رفت و توی دلم خدا رو هزار مرتبه شکر کردم که از الان دخترم داره گناه رو میشناسه و حتی دوست داره تذکر هم بده😊🙏 بعد گفتم چرا عزیزم حتما میگم فقط یکم صبر کن رفتم جلوی آینه که چادرمو درست کنم که همینطور شروع به صحبت کردن کردم گفتم ماشاالله دختر به این قشنگی لازم به این چیزا نداری یک لبخند زد گفت ممنونم بعد که دیدم ناراحت نشد ادامه دادم حیف نیست که این همه زحمت میکشی چشمای ناپاک ازشون لذت ببرن سریع گفت نه من واسه اونا آرایش نمیکنم برای شوهرم آرایش میکنم گفتم عزیز دلم اونو باید توی خونه انجام بدی مگر ما از لوازم آرایشی استفاده نمی کنیم همین خود من شوهرم عاشق آرایش کردنه و من سعی میکنم تمام مدتی که توی خونه هستم آرایش کرده باشم حیفه که زیبای تو رو کسی بغیر همسرت شریک باشه گفت آخه میدونید میخوایم عکس بگیریم گفتم توی عکس خوشگل بشم گفتم ببین من همسرم حرفه کاریش فیلم و عکسه و دنیا عکس توی مسافرت داریم و همشون با همین پوششه که میبینی اون عکسای آرایش کرده مال توی خونه ست بهرحال با همسرت صحبت کن اگر اون دوست داره بیرون از خونه آرایش کنی بهش بگو حاضری زیبای منو با مردای دیگه سهیم باشی خودش گفت حتما نه از چهرش کامل مشخص بود که داره متحول میشه😊 از آخر هم بغلش کردم گفتم سعی کنیم کاری بکنیم که خدا بیشتر دوستمون داشته باشه حتی اگر برامون سخته و با لبخند ازش جدا شدم😊😊😊