📍لحظه آخر علی خم شد، گردن اسبش را گرفت. اسب شاید فهمیده بود علی میخواهد لحظه آخر عمر را میان خانوادهاش باشد. سرعت گرفت. خون علیاکبر میریخت روی صورت اسب. چشمهای اسب پر از خون علی شده بود. شاید که مسیر را اشتباه رفت به دل دشمن. شاید به همین خاطر علی را قطعهقطعه کردند.
📖 قصه کربلا| صفحه ۱۳۶| مهدی قزلی
#محرم
#بعثت_خون
🌱با ما همراه باشید
📌
#من_و_کتاب
🆔
https://eitaa.com/Manvaketab_info