✅
احساس "هویتملی" هرفرد، عامل صیانت از "منافعملی" همگان است!
🔰... پرسیدم:
🔺شما برای حزب چه کار میکردید؟
🔹گفت: مشورت میدادم.
ولی یک کمیته مالی هم درست کردم و برای انتخابات پول جمع میکردم.
🔺گفتم: اگر محرمانه نیست، چقدر پول جمع کردید؟
🔹گفت من خودم 1.200.000 فرانک دادم و از دوستانم هم پول گرفتم، جمعاً 43.000.000 فرانک پول جمع کردم و به حزب دادم.
🔺پرسیدم: چند درصد امیدوار به پیروزی هستید؟
🔹گفت: صد در صد!
🔺گفتم: خب حزب سوسیالیست چندین دهه است که برنده انتخابات نشده.
🔹گفت: درسته اما فرانسوا میتران هم رقیب سرسختی است...
🔰دو شب بعد، نتیجه انتخابات معلوم شد و فرانسوا میتران برنده انتخابات شده بود. و رییس جمهور منتخب فرانسه اعلام شد.
✊سوسیالیستها، کمونیستها و کلاً چپیها به خیابانها ریخته بودند و شادی میکردند.
شادی عظیم؛ میدان باستیل غلغله بود. رگباری شدید و رعد و برقی بینظیر پاریس را در بر گرفته بود.
من برای تماشا رفته بودم. خیس آب بودم که به پای آسانسور رسیدم.
موسیو "پیر دِسپاکس" با چشمی اشکبار پای آسانسور بود.
گفت برو لباست را عوض کن و به آپارتمان من بیا.
همین کار را کردم.
پیرمرد مثل اینکه جوانی را از دست داده باشد، بخاطر شکست حزبش گریه میکرد.
میگفت: منافع ملیما در خطر است.
او میگفت: در ظرف چند ماه، سرمایهها از فرانسه فرار خواهند کرد.
سرمایهدارها سرمایههایشان را از کشور خارج میکنند و اقتصاد فرانسه مختل میشود.
🔰من ۳۵سال داشتم و او ۸۵سال.
سال ۱۳۶۱ بود و من خودم نگران وضعیت کشورم.
صحبت را عوض کردم و حال بچهها و نوههایش را پرسیدم.
از شش فرزندش هیچکدام درپاریس نبودند.
چند نوهاش در پاریس بودند که گاهگاهی به پدربزرگشان سری میزدند.
🔰چند ماهی گذشت و فرانسوا میتران در کاخ الیزه بود.
عراق به ایران حمله کرده بود.
یکی از نتایج این جنگ، گرانی قیمت نفت بود.
🔸نفت از بشکهای ۶-۷دلار به بیش از ۳۰دلار رسیده بود.
فرانسوا میتران در تلویزیون ظاهر شد و به عنوان رییس جمهور با مردم صحبت کرد.
گفت: به علت گرانی نفت، فرانسه با مشکلات اقتصادی روبرو خواهد شد.
او گفت: من نه دستور میدهم و نه بخشنامه میکنم، فقط پیشنهاد میدهم...
پیشنهادش چه بود؟
قانون فرانسه اجازه میداد که درجه حرارت ساختمانها در زمستان ۲۱ درجه باشد.
🔸میتران گفت: اگر به جای ۲۱+درجه، شوفاژها را روی ۱۸+درجه تنظیم کنید، حدود سه میلیارد فرانک صرفهجویی انرژی خواهیم داشت...
چند روز بعد، رفتم از موسیو دسپاکس خبری بگیرم.
زمستان بود و سرما.
موسیو در آپارتمانش را باز کرد.
دیدم پالتویی پوشیده و کلاهی بر سر گذاشته است؛ داخل آپارتمان موسیو دسپاکس شدم؛ هوا سرد بود.
🔺پرسیدم: پس چرا اینقدر لباس پوشیدهاید و کلاه به سر دارید؟
🔹گفت: رییس جمهور چند روز قبل پیشنهاد داد که درجه حرارت را از ۲۱+ به ۱۸+ کاهش دهیم.
🔺گفتم: شما که با فرانسوا میتران مخالف بودید؛ از پیروزی او ناراحت شدید؛ آنقدر ناراحت شدید که گریه میکردید!
🔹گفت: "موسیو پاپلی"
از روزیکه او رییسجمهور شده، رییسجمهور همه فرانسه و همه ملت فرانسه است! من از نظر حزبی با او مخالفم، ولی او رئیسجمهور من است! من حرف او را به عنوان رییسجمهور کشورم قبول دارم.
ما برای منافع ملی فرانسه، همه باید با او همکاری کنیم.
همه حزبما هم با او همکاری دارند.
البته ما در مجالس با حزب سوسیالیست مخالفت میکنیم، ولی هر کجا پای منافع ملی باشد، همه یکی هستیم.
در کارهای روزمره هم، او رییسجمهور ماست.
🔰من در گوشهای از اتاق موسیو دسپاکس نشسته بودم، در فکر فرو رفتم و سردم هم شده بود، دیدم که دماسنج آپارتمان درست بالای سر شوفاژ است؛ شوفاژ آن طرف اتاق بود.
🔺گفتم: موسیو دسپاکس، دماسنج بالای شوفاژ است، وقتی درجه حرارت بالای شوفاژ، ۱۸+درجه باشد، این گوشه اتاق حتماً ۱۵+درجه است؛ پس باید جای دماسنج را عوض کنید!
لااقل آن را به دیوار وسط اتاق بگذارید!
🔹موسیو دسپاکس فکری کرد و گفت:
منکه خود را گول نمیزنم! پارسال هم دماسنج بالای سر شوفاژ بود. پارسال اتاق را با همین دماسنج ۲۱+درجه تنظیم کردم و امسال با حرف رییس جمهور با ۱۸+درجه.
جای دماسنج را هم عوض نمیکنم!
❗️
من در حیرت بودم؛ مردی ۸۵ سالهای که 1.200.000فرانک برای شکست فرانسوا میتران داده بود، حالا خود را در پالتو پیچیده بود تا حرف همین فرانسوا میتران را به عنوان رییسجمهور عملی کند!
‼️مردی که ماهیانه دههاهزار فرانک در مزرعه و سهام درآمد داشت، میخواست ماهیانه 60فرانک در فاکتور شوفاژخانه صرفهجویی کند تا منافع ملیاش حفظ شود!
🔰شاید من بهترین درس دکترایم را در پاریس در اتاق موسیو دِسپاکس گرفتم، نه از دانشگاه سوربن!
🌴رییس جمهور منتخب، ولو ازحزب مخالف، رییس جمهور همه ملت و کشور ماست🌴
✍(از کتاب خاطرات دکتر پاپلی یزدی- جغرافیدان)
محمدعلی رامین👇
eitaa.com/maramin