خاطره ای از سپهبد شهید صیاد شیرازی
قسمت اول :
اینجا
روبروی سولهی فرماندهی نشسته بودیم که ساعت ده شب فرمان صدور عملیات صادر شد. صدای یا مهدی یا فاطمه الزهراء در آن فضا طنین انداخته بود. بعد از لحظاتی صیاد از سنگر بیرون آمد و بالای تپه ای که در آنجا بود رفتند و دیدم که آسمان پر از آتش و منور و گلوله شده است و در گوشه ای کنار قرارگاه کاتیوشایی پشت سرهم آتش روی سر دشمن میریخت و خط دشمن زیر آتش توپخانه قرار گرفت. در داخل سوله ، بی سیم های زیادی وجود داشت که مرتب پیام می دادند و موقیعتها را اعلام می کردند. نصفه های شب بود که مجددا صیاد از سوله بیرون آمد تا باز هم نظری به منطقه عملیاتی بیندازد. مشخص بود که شام نخورده اسـت ، از کارتن خـرمـایی که روی گونیهای سنگر بود چند دانه ای برداشت و بالای خاکریز رفت، ما هم دنبال او رفتیم در بالای خاکریز دست به دعا برداشت و از امام زمان عجل الله تعالی فرجه درخواست کمک کرد که رزمندگان در این نبرد پیروز شوند. اشک از دیدگان صیاد سرازیر بود از خدا کمک می خواست که این پیروزی باعث شادی دل امام و ملت ایران باشد. دست به صورت کشید و برگشت. ما خیلی ناراحت بودیم که چرا همراه همرزمانمان نیستیم. تا اذان صبح که نماز را خواندیم همراه ماشین تدارکات که به خط می رفت ما هم سوار شدیم و رفتیم ...
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
خداوندا این تو هستی که قلبم را ما لا مال از عشق به راهت ، اسلامت ، نظامت و ولایتت قرار دادی ، خدایا تو خود می دانی که همواره ، آماده بوده ام آنچه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم ، نثار کنم.
بخشی از وصیت نامه شهید صیاد شیرازی
خاطره از برادر رزمنده حاج محمود مقیمی
رزمندگان دلاور شهر خور
Shahidd.blog.ir
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda