خاطره ترخیص کالا و مقایسه با بعضی مسئولین امروزی! سال ۱۳۵۹ برادرم جلیل که در خارج از کشور زندگی می‌کند، برای تولد فرزندم مقداری اسباب‌بازی و لوازم بچه، در چهار کارتن فرستاده بود. برای دریافت آنها به گمرک مراجعه کردم، اما از آنجا که مقدار کالا بیشتر از حد معمول بود، اضافه آن طبق قانون برگشت داده می‌شد. هرچه اصرار کردم، اجازه ترخیص ندادند. یکی از کارکنان متوجه فامیل من شد و گفت: "شما با سرهنگ فکوری، وزیر دفاع نسبتی دارید؟" گفتم: "برادر ایشان هستم." همان فرد مسئول گفت: "با جناب سرهنگ فکوری تماس بگیرید و موضوع را به ایشان بگویید، اگر ایشان یک کلمه به مسئولان ترخیص بگوید، کار تمام است." با قیافه حق به جانبی رفتم و از تلفن عمومی در همان گمرک به دفتر کار برادرم (جواد فکوری) زنگ زدم. بعد از احوال‌پرسی جواد گفت: "کاری داشتی؟" وقتی برایش توضیح دادم، عصبانی شد و گفت: "من فرمانده نشده‌ام که برای تو کهنه و پودر بچه از گمرک رد کنم. اصلا در چنین شرایطی چرا به من زنگ زدی؟" حال غریبی به من دست داد. با شرمندگی از مسئولان گمرک خواستم قانون را رعایت کنند و هر طور صلاح می‌دانند عمل کنند. (جاوید فکوری، برادر شهید) یک جمله یادگاری از شهید فکوری : این جنگ پایانش زمانی است که ما به دنیا اثبات کنیم ملتی هستیم که به زانو در نخواهیم آمد و حاضر هستیم بهای این تسلیم نشدن را بپردازیم. شهادت هفتم مهر ۱۳۶۰ عملیات ثامن الائمه (ع) sokhann.blog.ir/post/718 📿 @mardane_khoda