مردم گرمسار
من خسته‌ام و دوا بر این دردم نیست تو پیش منی ولی دلت با من نیست من می‌روم از یاد ببر من را خوب؟ ان
چقدر خسته‌ی راهی؟ چقدر واهمه داری؟ سکوت کرده‌ای اما دوباره همهمه داری دلت گرفته عزیزم ؟فدای چشم قشنگت! تمام شهر نباشد ! هنوز فاطمه داری!