🔰نامه ای برای گذاشتن روی طاقچه
▪️احتمالا بین دور و بری هایم، اولین نفری که با تو آشنا شد،من بودم. و احتمالا من بیشتر از هر بقیه ای که میشناسم، از تو کتاب خواندم.
حتی بیشتر از دیگر نرم افزار های کتاب خوان دیگر تعریفت را میکردم و برداشتم این چنین بود که «فاز روشن فکری طوری» در موضوع کتاب بر نمی داری.
از زمانی که کتابگردی در نسخه های قبلی تو مد بود در آن شرکت می کردم.
آنقدر نظر روی کتابهایت دادم که بیم آن می رفت «این فلو ان سری» برای خودم شوم.
نظر اول چندین کتاب با لایک فراوان خودم بودم و خلاصه سالیانی با تو همراه بودم.
▪️و اما انتشار یک تصویر کذایی از کارکنان تو باعث شد، تمام تصوراتم نسبت به تو عوض شود.
ناسلامتی تو در خودت کلی علم داشتی.
کلی «کتابهایی که قبل از مرگ باید خواند» را توصیه می کردی ..
تو باید فرق می داشتی، باورم نمیشد، این چند سال تو این بودی؟
عالم بی عملی هستی برای خودت😒
این چه تصویری بود؟
اگر اون آقا در تصویر نبود میگفتیم مجلس زنانه هست و اشتباها عکس منتشر شده.
▪️اگر می دانستم که کلا بدرد نمیخوری، راحت بود که بگویم، «شیفت دلیت» ولی کلی کتابهای خوب داری و تصمیم سختی است.
▪️ای کاش جبران می کردی طاقچه ...