*✾࿐༅••••☆🕋 ⃟ٖٖٜٖٜ ⃟ٖٖٜٖٜ🤍☆••••༅࿐✾*
*❉◎﷽◎ ❉*
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
🌖 تقدیم به مولایی که هنوز غصهی حضرت زینب(سلاماللهعلیها)را در دل دارد!😢😭😢
🔰↓مقدّس اردبیلی میفرماید:
"با عدهای از طلبهها رفتم کربلا،
زیارت اربعین!
از بس که شلوغ بود؛
با خودم گفتم:
با این طلبهها داخل حرم نرویم؛
تا مزاحم زوّاری که از راه دور آمدهاند؛
نشویم.
بهتر است همین گوشه صحن بایستیم؛
و زیارت بخوانیم.
طلبهها را دور خودم جمع کردم؛
و با صدای بلند پرسیدم:
این آقا طلبهای که در راه،
برای ما روضه میخواند؛
کجاست؟
🔸️گفتند:
نمیدانیم کجا رفته است.
در این اثناء،
دیدم یک عربی مردم را کنار زد؛
و به طرف من آمد؛
و صدا زد:
ملّا احمد مقدس اردبیلی او را میخواهی چه کنی؟
گفتم:
میخواهم زیارت اربعین بخوانم.
فرمود:
بلندتر بخوان من هم گوش کنم.
زیارت را بلندتر خواندم؛
یکی دو جا توجّهام را به نکاتی ادبی داد که بلد نبودم.
وقتی که زیارت تمام شد؛
به طلبهها گفتم:
این آقا طلبه پیدایش نشد.؟
*گفتند:
آقا نمیدانیم کجا رفته است.
یک وقت آن آقای عرب به من فرمود:
مقدّس اردبیلی چه میخواهی؟
گفتم:
یکی از این طلبهها در راه،
برای ما گاهی روضه میخواند؛
صدای خوشی دارد.
نمیدانم کجا رفته،
میخواستم اینجا بیاید؛
و برای ما روضه بخواند.
آقای عرب به من فرمود:
مقدّس اردبیلی میخواهی من برایت روضه بخوانم؟
گفتم:
آری!
آیا روضه خواندن بلدی؟
فرمود:
آری!
💚 در این اثناء،
دیدم عرب رویش را به طرف ضریح حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام)کرد؛
و از همان اول با طرز نگاه کردنش به حرم،
ما را منقلب کرد؛
یک وقت صدا زد یا اباعبدالله!
نه من و نه این مقدّس اردبیلی و نه این طلبهها هیچ کدام یادمان نمیرود؛
از آن ساعتی که میخواستی از خواهرت زینب (علیهاالسلام) جدا شوی!
🔹️آن قدر با سوز گفت که من و طلبهها و همهی مردمی که شنیده بودند؛
به گریه افتادیم.
همین دو کلمه کافی بود که مدت زیادی گریه کردیم!
واقعا ساعت عجیبی بود!
پس از مدتی صدایش را نشنیدم؛
و سر را بالا گرفتم؛
دیدم کسی نیست.
فهمیدم این عرب،
مهدی زهرا (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف )بوده است.
🤲أللَّھُـمَ عجلْ فرجه و سهِّل مخرجه!🤲
💚یا صاحب الزمان!💚
🖐شما هم با ما دعا کنید!🖐
#امام_زمان💚🌹💚
*┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄*
🤲أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🤲