🔻در مستدرک صحیحین ، طبقات ابن سعد ، تاریخ عساکر و حتی دیگر کتب اهل سنّت آمده است : ▪️ گوید : یک شب رسول خدا (ص) برای خواب در بستر رفت و [ اندکی ] بعد با حالتی افسرده بیدار گردید❗️ سپس خوابید و آرام گرفت و دوباره با حالتی سبک تر ، از آنچه در مرحله اول دیده بودم ، بیدار شد❗️ سپس خوابید و باز هم در حالتی که سرخ فامی در دست داشت و آن را می بوسید ، از خواب بیدار شد ‼️ عرض کردم : ای رسول خدا❗️ این تربت چیست⁉️ فرمود : جبرئیل مرا خبر داد که این [ حسین (ع) ] ، در سرزمین عراق کشته می شود. به جبرئیل گفتم : تربت زمینی را که که در آن کشته می شود ، به من نشان بده و این تربت آنجاست. ▪️و در حدیثی دیگر آمده است : امّ فضل (دختر حارث) روایت کند : روزی خدمت رسول خدا (ص) رسیدم و حسین_(ع)_ را در دامان آن حضرت نهادم ، اندکی بعد ، توجهش از من منصرف شد ، به ناگاه دیدم ، دیدگانِ پیامبر (ص) سیل آسا اشک می بارد‼️ گفتم : ای نبیّ خدا❗️ پدر و مادرم به فدایت ، شما را چه شده⁉️ فرمود : جبرئیل (ع) به دیدارم آمد و به من خبر داد که : امّتم به زودی این پسرم را می کشند. گفتم : این را⁉️ فرمود : آری ، او (جبرئیل) قدری از تربت سرخش را نیز برای من آورد. 📚برگستره کتاب و سنت ص ۱۷۳ ┏━━☘️🌸☘️━━ @ehyaisfahan ┗━━