تفاهم من و درخت :
بالاخره امروز بعد نماز ظهر پله حياط رو بلند كردم رفتم سراغ درخت . اخيرا قصد تجربه تهيه شيره توت رو دارم . ديشب از بازار قرني يه دبه خريدم . از اين فاصله بهتر به چشم ميان . بعضياشون رسيدن بعضياشون نه . بعضياشون رسيدن اما پژمرده شدن. چشمم فقط به سمت رسيده هاي تازه و براق تمايل داره . يكي يكي مي چينم و داخل دبه مي ندازم .. يكي دو ساعتي مشغول چيدن درخت حياط بودم . از همون بالاي پشت بوم رفتم سراغ درخت توت محوطه متروكه پشت منزل .. درخت كهن تر ميوه هاي درشت تر و شايد شيرين تر .. با اشارهء انگشت توي دستم مي غلطيدن .. هيچ كدومشون اداي نرسيده ها رو در نمياورد و به اون يكي ديگه حسودي نميكرد . ازينكه بعضياشون رو همونجا توي دهنم ميزاشتم چه قدر خوشحال مي شدن و لذت مي بردن .. به پدرمادرشون گفتم ازينكه ميخوام كل دبه رو پر كنم ناراحت كه نيستيد ؟ گفتن ناراحت ؟! گفتم گمان كردم شايد عرف شما درختا هم عوض شده باشه . گفت اتفاقا برعكس اگه ظرفيتشو داري چرا كه نه . اصلا بچه هامون رو واسه چيدن به موقع و مصرف امثال شما تربيت كرديم . نميخوايم كه ترشيشون كنيم . . عرف ما فطرت و دستور خداست و گرنه مثل اين همه كه ريختن كف زمين خشكو له فاسد ميشن .. فقط حواست باشه شاخه هارو نشكني و استفاده حلال كني ؛ راستي چرا زودتر نيومدي ؟ گفتم بهشون همسايه ها رو خبر كنم ؟