فرجام دل پریش را میدانست خونخواری زخم نیش را میدانست همسایه ی نخل ها که شد فهمیدند او قصه ی مرگ خویش را میدانست **** چون نخل ، در ایستادگی ، خفتن توست دل مشتری شیوه ی در سفتن توست هر چند رطب های تو شیرین باشد شیرین تر از آن علی علی گفتن توست * آیینه اش از غبارها تار نبود بر لوح دلش به غیر دلدار نبود بر دار زبان او بریدند ولی از گفتن عشق دست بردار نبود **** هر چند بریده بار و برگت دیدند آزرده ز شلاق تگرگت دیدند با زمزمه ی "فمن یمت " ، " انت معی" هر لحظه در آرزوی مرگت دیدند 🔸شاعر: _______________________ @marsyekhan