یک روز دیدم شهید مهرزادی در ستاد لشکر از فرط خستگی و بی‌خوابی، خوابش برد. تا آن موقع نمی‌دانستم که زن و بچه‌های ایشان در پایگاه شهید بهشتی اهواز هستند. یکی از برادرها به من گفت: «ایشان مدتی است زن و بچه‌هایش را آورده اهواز.» وقتی بیدار شد، پرسیدم: «حاجی! چرا اینجا؟ چرا نمی‌روی خانه پیش زن و بچه‌ات؟» گفت:«خجالت می‌کشم.» گفتم:«از کی؟» جواب داد: «از نگهبان پایگاه که زن و بچه‌اش این جا نیستند و فرسنگ‌ها از او فاصله دارند.» ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کانال شهید ابراهیم هادی"💫 ╭┅─────────┅╮ @martyrs40 ╰┅─────────┅╯