⛅️ نحوه شهادت شهید از زبان همرزمش علیرضا🎤 در سال ۶۲ برای شرکت در عملیات از لشکر ۲۷ محمد رسول الله به جبهه اعزام شدیم. در گروهان خود با همرزمی به نام مرتضی آشنا شدم که ۱۷ سال بیشتر نداشت. بعدا که با هم صمیمی‌تر شدیم از او سوال کردم: «اولین بار است که به جبهه می‌آیی؟» جواب داد: «اگر خدا قبول کند چندمین بار است.» تا اینکه عملیات والفجر۴ در ارتفاعات غرب آغاز شد و ما هم همراه گروهان خود در این عملیات شرکت کردیم. روز دوم عملیات که دشمن ضربه سختی از نیروهای ما خورده بود اقدام به پاتک کرد که منجر به محاصره شدن بعضی از نیروهای خودی شد. من و مرتضی و تعدادی دیگر از دوستان‌مان نیز در محاصره بودیم. دشمن مانع از رسیدن مهمات و آب و غذا به ما بود ولی بچه‌ها علیرغم تعداد کمشان نبرد جانانه‌ای با آنان کردند. دو شبانه روز از شروع عملیات گذشته بود و من نیز در اثر ترکش خمپاره مجروح شده بودم . نیروهای امدادگر زخمم را پانسمان کردند. مرا در زیر تک درختی قرار دادند و به سراغ دیگر زخمی‌ها رفتند. بعد از ظهر روز دوازدهم آبان‌ماه بود . دو روز بود که بچه‌ها استراحت کافی نکرده بودند و گرسنه و تشنه در زیر آفتاب می‌جنگیدند. درحالی که از فاصله حدود ۵۰ متری نظاره‌گر نبرد مرتضی بودم که به سمت دشمن تیراندازی می‌کرد، ناگهان متوجه شدم که یکی از نیروهای عراقی از سمت راست مرتضی با آرپی جی ۷ او را نشانه گرفته است. هرچه مرتضی را صدا کردم تا او را متوجه دشمن کنم صدای من به او نرسید و آن نانجیب به طرف او شلیک کرد و مرتضی در میان آتش و دود ناپدید شد. پس از ۱۰ سال که باقیمانده پیکرش را آوردند پلاک گداخته و استخوان‌های سوخته مرتضی بر این عروجش گواه بودند. 🍁🍂 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid