#️⃣ 💢 ابوذر در خيمه خود در بيابان بود، که مهمانانی ناشناس و خسته از گرما وارد شده و به او پناه آوردند. ابوذر به يکی از آنها گفت: برو و شتری نيک برای ذبح بياور که مهمان حبيب خداست. "مرد مهمان" بيرون رفت و ديد، ابوذر بيش از 4 شتر ندارد.!دلش سوخت و شتر لاغری را آورد. ابوذر شتر را ديد و گفت: چرا شتر لاغر را آوردی؟! مهمان گفت: بقيه را گذاشتم برای روزی که به آن "احتياج داری." ابوذر تبسمی کرد و گفت: "بالاترين نيازم روزی است که در قبر مرا گذاشته اند و به عمل خير محتاجم و چه عمل خيری بالاتر از اين که مهمان و دوست خدا را شاد کنم." برخيز و چاق ترين شتر را بياور.! ➖➖➖ ✅ کانال رسمی مصاف رضوی ✅ @Masaf_Razavi