یک داستان عجیب♨️
خداوند به یكى از پیامبران وحى كرد:
كه فردا صبح اول چیزى كه جلویت آمد
#بخور ! و دومى را
#بپوشان ! و سومى را
#بپذیر ! و چهارمى را
#ناامید_مكن ! و از پنجمى
#بگریز !
پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با
#كوه_سیاه بزرگى روبرو شد، كمى ایستاده و با خود گفت :
خداوند دستور داده این كوه را بخورم . در حیرت ماند چگونه بخورد! آنگاه به فكرش رسید خداوند به چیز محال دستور نمى دهد، حتما این كوه خوردنى است . به سوى كوه حركت كرد که دید پاهایش....👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2471428100C37c31cf7b3