🖇 حاشیۀ توضیحی:
۱. این روش را «نقد طولی» نام نهادم. در این روش، به سیر/ حرکت/ شدن مینگریم. مسأله در اینجا، پویاییشناسی است نه ایستاییشناسی. لحظه و نقطه در چنین «بافت کلّی»ای معنا مییابد. باید آغاز و انجام را دید و تحوّل را دریافت.
۲. تحوّل، گاهی «تکامل» و «تعمیق» است و گاهی «انحطاط» و «تذبذب». باید نشان داد که ما با شخصیّتی مواجه هستیم که یک و دو دارد و دچار نوسانهای غیرمنطقی و چرخشهای نامعقول است. باید تناقض را از متن حیاتش بیرون کشید و آشکارسازی کرد. این امکان در «واسازیِ شدن»ش بیشتر است تا در «واسازیِ بودن»ش.
۳. آنگاه باید در کنار این بیراههها، «راه» را نیز نمایان کرد تا ملاک و مناط قضاوت، روشن شود. در «جدل» متوقفماندن، خطاست؛ باید مخاطب را به ساحل امن رسانید. ساختشکنی ذهنی، مرحلۀ نخست است و پس از آن باید یک «نقطۀ ثبات» در اختیار او نهاد.
۴. از قضا، چشم اسفندیارِ نصیری نیز همین است؛ او گمان میکند که با گفتن «تاریخ تطور»ش، گره از ذهن مخاطب میگشاید، در حالی که برعکس، نشان میدهد که نه چرخشهایش، زادۀ دلیل منطقی هستند و نه شخصیتش یکپارچه است. او نهفقط گرفتار «نامعقولیّت نظری» است، بلکه «چندشخصیتی» است؛ یک مجموعۀ چندپاره و متشتّت است.
۵. اما جریان چپ مذهبی (اصلاحطلب)، سالها یا با زیرکی، «تاریخ دهه شصتیاش» را پنهان نگاه داشته بود و حتی انکار میکرد.
🔻یادداشت های برگزیده
https://eitaa.com/joinchat/3621912738Cceffa384fd