بعد از پیگیری هایی که کردیم فهمیدیم شبونه با ماشین تصادف کرده و در جا فوت شده خبر فوت بابک به قدری قلبم رو با درد اورد که از همونجا رفتم‌خونه برادرم و روبروش نشستم تمام حرفهای این چند سال رو بهش زدم و اخرم‌گفتم که بابک فوت شده و دیگه نیست تازه رد پشیمونی رو تو صورت برادرم دیدم اما دیر بود خبر داد که هزینه های مراسم بابک رو خودم میدم اما مادر بابک اجازه ندهاد و گفت تمام این مدت من کمکش میکردم‌حالا که مرده میخوای بشی پدر؟ کسی که به بابک زده بود خودش رو تحویل پلیس داد، برادرم که بعد از فوت بابک حسابی پشیمون بود تلاش میکرد جبران کنه اما دیگه زن بابک بهش محل نمیداد باربد هم دیگه مثل قبل با پدرش نبود و هر روز ازش فاصله میگرفت کپی حرام ⛔️