۲ ولی خبری نشد به دکتر مراجعه کردیم‌ که گفتن ایراد از منه و نمیتونم هرگز مادر بشم خیلی برام سخت بود شوهرم دلداریم میداد و میگفت من عاشقتم و نمیذارم‌ کسی ناراحتت کنه اصلا به هیچ کس نمیگیم و میگیم ایراد از منه تا سرکوفتی بهت نزنن میریم از پرورشگاه میاریم و نمیذارم اذیت بشی اما این حرفها ارومم نمیکرد من دلم میخواست بچه خودم رو داشته باشم شوهرم این موضوع رو با خانواده ش مطرح کرد و گفت ایراد از خودشه مادرشوهرم خیلی خودشو میزد و اشک میریخت ی مدتم رفت میش دعا نویسای مختلف اما جوابی نگرفت تو همین گیر و دار جاری بزرگم که دوتا پسر و ی دختر داشت باردار شد به گوشم رسید که بچه رو نمیخوان و تو فکر سقط کردنش هستن ❌کپی حرام ⛔️